جامعه شناسی- میلاد زندی

جامعه شناسی- میلاد زندی

جامعه شناس و تحلیلگر مسائل اجتماعی
جامعه شناسی- میلاد زندی

جامعه شناسی- میلاد زندی

جامعه شناس و تحلیلگر مسائل اجتماعی

خیابان لانگهایم!!یاسوج

 

 

پیچ مرگ در یاسوج

 

از فلکه اصلی شهرک امام حسین که با شیش بلوک!!ساخته شده است همینطور نم نمک پایین میایی بعد از اینکه دبیرستان دخترانه را رد کردی به مجتمعین یاس وبهار که در سمت راست دستت قرار دارد میرسی همینطور آرام وشمرده قدم زنان جلو میروی هنوز مجتمع بهار را پست سر نگذاشته ای به یک

پیچ 1800 درجه!! میرسی که در سمت راستت کانال سرباز فاضلاب رو مشاهده میکنی ودر سمت چپ نیز ماشینهایی که از هر دو سو به قصد کشتنت جلو میایند میخواهی بروی اما نمیتوانی ای وای چقدر جالب است خدایا این همان پیچ مرگ معروف خیابان لانگهایم 18 شهر لندن نیست!؟

پیچ 1800 درجه!!که دارد وخیابان هایش  به سیاهی وظلمات یوم الحساب است چرا که تا دور دست ها تیر چراغ برقی وجود ندارد واگر معدود تیر چراغ برقی هم باشد هنوز سیستم روشنایی که بتواند نور تولید کند بر روی آن نصب نگردیده است. ماشینهایی که به قصد کشتنت ازهر دو سو به سمتت هجوم میاورند مجبوری به مانند جنگ های پارتیزانی بر روی خاکریزها شیرجه بروی تا طعمه آهن پاره ها نشوی!نه اینجا لانگهایم 18نیست چرا که فاضلاب سرباز اینجا ملاک برتری بر خیابان لانگهایم معروف است.مانده ای معطل که بروی یا بمانی؟

اگر بمانی از بوی فاضلاب وپسماند زباله رهاشده از سوی مجتمعین یاس وبهار چنان سرمست ومدهوش میشوی که به این زودی ها به حال عادی باز نخواهی گردید واگر بخواهی از خیابان گذر کنی ماشینها تورا نمیبینند یا میبینند که که در هر صورت له ولورده ات میکنند.

اگر بخواهی از خاکریز بروی چند قدم جلوتر نرفته ای که به لطف معماری اساطیری این به اصطلاح خیابان آب باران که یادگار بارندگی هفته های پیش است  وبه اندازه دریای خزر میشود آن را تخمین زد ناگریزت میکند که شنای قورباغه بروی  که البته اگر شنای قورباغه بلد نباشی یحتمل غرق خواهی شد!

مانده ای معطل که چکار بکنی ؟ حالا باز شانس آورده ای که فصل بارندگی نیست وگرنه با خلیج اطلس روبرو بودی که با موج سهمگینش مقصدی به جز کانال سرباز فاضلاب نداشتی! اینجاست که نبرد برای بقا به زندگی برایت معنا میشود. شاید چند جمله محبت آمیز که در اعماق وجودت وبعضا به صورت لسانی نصیب شرکت آب وفاضلاب-برق-راه وترابری-شهرداری-مهندسین معمار وپیمانکاران  این خیابان بکنی به صورت موقت تسکینی بر اعصاب مشوش وملتهبت باشد. اما!! به خودت میایی که وسط کار زار گیر افتاده ای دوباره بعد از چند ثانیه  حالت چند پردازشی مغزت فعال میشود.دست آخر بی گدار به جاده میزنی هرچه باداباد فدای سر مقام های مسئول وغیر مسئول!آخر آنها که هیچ وقت گذرشان به امحدوده این محوطه واین به اصطلاح خیابان نیافتاده ونمی افتد ونخواهد افتاد!آخر آنها را چه کار باحاشیه شهرومشکلات ومعضلات وآسیب های مرتبط با آن!مهم نیست که تا بحال چند نفر قربانی این به اصطلاح خیابان شده اند ویا خواهندشد!شاید این مسائل برای آقایان جدی نباشد وکارهای مهم تری را در راستای چارت های سازمانی عریض وطویلشان داشته باشند!  

     میلاد زندی جامعه شناس                            

 

محیط زیست بی پناه




محیط زیست بی پناه ایران


هوای کلانشهرهایمان سر شار از انواع آلودگی ها وآلاینده هاست وزندگی رابرای مردم  با استنشاق گازهای سمی وسرطانزا پیوند زده است  اکثر شهرهای ایران با کمبود بی سابقه آب آشامیدنی دست به گریبانندوامواج پارازیتهای مخابراتی و رسانه ای مخرب ومضر دارند زیر پوستی بشمار مبتلایان به سرطان در کشور می افزایند و سرانه مصرف  انرژی در کشورمان چند برابر شده است .جنگل ها واراضی کشاورزی یکشبه توسط از مابهتران به اماکن تجاری تفریحی مسکونی تبدیل میگردند ودر مصب رودخانه ها ودشت ها هتل و ویلاهای چند ستاره میسازند.سالیانه شمار زیادی از جنگل های کشور نابود میشود تا جاده سازی صورت گیرد وبسان کشتار جمعی تنه های قطور درختان را به گوشه ای میافکنند

زاینده رود از تشنگی تلف شد وارومیه وهامون به افسانه ها پیوستندو دشت ارزن فارس حالش پریشان است وکارون مدتهاست که از تشنگی وسومدیریت دارد در حسرت جرعه ای آب له له میزند.شدت ریز گردها افزایش پیداکرده و ریزگردها که ابتدا به ساکن  بلای جان مرزنشینان شرقی وغربی کشورمان بودند و امروز دیگر چند ماه از سال را در اکثر مناطق کشورمان سپری میکند وهموطنان بیشماری را را به امراض ومشکلات وبیماریهای قلبی تنفسی وریوی و..... دچار میکند وراه نفس کشیدن را هم از مردم عملا سلب کرده است.جنگل بلوط ایلام ولرستان ویاسوج جزغاله میشود ببر مازندران یوز پلنگ و شیر ایرانی تعدادشان به وضعیت هشدار رسیده واز دو سه قلاده تعدادشان فراتر نمیرودجالب اینجاست که از این اندک بعضی هایشان هم قرضی ومعاوضه ای است.

گوزن ایرانی حالش ناخوش ناخوش است وگونه های دریایی وآبزی ما نیز به درد مزمن وبی درمان بی تدبیری دچارند وفقط صید میشوند وبس.

سالیانه تعداد کثیری مجوز شکار از سوی جنگلبانی یرای به نخجیرگاه رفتن آقازاده ها صادر میگرددتا در فراق بال هر وقت دوست داشتند بروند در مناطق شکار ممنوع!گونه های نادر گربه سانان وپستانداران و......را از پای درآورند وعکس سلفی بیاندازند.

کشاورزی ما هم که سالهاست در حسرت مکانیزه شدن بسر میبرد واز بهره وری پایین وعدم توسعه پایدار رنج میبرد چراکه کشاورزی مان نیزمانند آتش جنگل خاموش کردنمان با بیل وشلنگ و... است وگونه های نادر وکمیاب گیاهی مان نیز در خطر اضممحال جدی قرار گرفته است.

این موارد فوق الذکر تنی چنداز  نابسامانی ها ومعضلاتی است که امروزه محیط زیست ایران با آن دست به گریبان است وحتی مواردی از این معضلات وکاستی ها به شدت با زندگی عوام مردم گره خورده است وسلامت آحاد جامعه را تحت الشاع قرار داده است که بیش از این که ناشی از موارد ومسایل زیست محیطی واقلیمی وطبیعی(اکولوزیستی)

باشد بیشتر نشات گر بی تدبیری وکارنابلدی واهمال وقصور متولیان سازمان محیط زیست  کشور میباشد. سازمانی که در سال 1335 باکوشش ومدیریت مرحوم اسکندر فیروز  با نام کانون شکار ایران آغاز به کار کرد تا به امروز مدیران زیادی را از جمله پدر خانم ابتکار ریاست فعلیاین سازمان را بر صندلی مدیریتی خود جای داده است وچندین مرتبه تغییر نام داد تا دست آخر در سال 1355 سازمانی به نام محیط زیست در ایران وجود خارجی پیداکرد.سازمانی که مهمترین وظایف واهدافش به طور خلاصه عبارتنداز:

1- از تحقق اصل پنجاهم قانون اساسی به منظور حفظ محیط زیست وتوسعه پایدار

2-پس گیری وحفاظت از عرصه محیط زیست کشور

3-حفاظت از تنوع زیستی کشور وووسعت بخشیدن به منابع طبیعی!

4-گسترش آگاهی زیست محیط وشناسایی زیستگاههای محیطی ومدیریت وبهره برداری از منابع آب وخاک و.............

در حال حاضر نیز خانم معصومه ابتکار فرزند اولین رییس سازمان محیط زیست پس از انقلاب نزدیک به سه دوره ریاست بر مسند این سازمان قرار گرفته است.وی که در زمره دانشجویانی بود که لانه جاسوسی امریکا را در سال 1358 در تهران به تصرف خود درآوردند ووظیفه  سخنگویی گروگانگیران را بر عهده داشت وبطوریکه  به خواهر مری معروف شد.وی فعال سیاسی وروزنامه نگار اصلاح طلبی است که لیسانش شیمی وفوق لیسانس ایمنی شناسی را داراست.

وی که بعد از انقلاب اسلامی با روزنامه نگاری وسردبیری آغاز کرده بود وبه عنوان یکی از فعالین حقوق زنان از وی نام برده میشد یک دفعه سر از دنیای سیاست ومحیط زیست درآورداز وی به عنوان اولین وتنها زن کابینه دولت در دوران پس از انقلاب  اسلامی نام برده میشود.

رییس سازمان محیط زیست که این روزها گناه هیچ معضل یاحادثه ای که در حوزه مدیریتش به وقوع میپیوندد را به هیچ وجه من الوجوه نمیپذیرد همان شخصیست که منقد جدی دولت نهم ودهم بود واعتقاد داشت پارازیت ها وامواج الترونیکی مخابراتی که از سوی دولت برای سانسوردر جمهوری اسلامی صورت میگیرد مضر وسرطانزاست ودولت وقت را یه بی تفاوتی نسبت به سلامتی شهروندان متهم میساخت وانتقادات بعضا تندی را مطرح میکرد.

خانم  ابتکار که چاره آلودگی هوای تهران را در عزیمت پایتخت نشینان به نقاط دیگر کشورمنوط  میداند وچشم امیدش برای رفع آلودگی کلان شهرها به عبور توده های هوایی از آسمان و وزش باد وباران است.

مساله ریزگردهارا نیز منوط به همکاری ترکیه وسوریه وعراق وکشورهای همسایه میداند ومعتقد است مردم باید خودشان برای ریزگردها راه حلی را پیدا کنند.جنگل های کشور در آتیش به خاکستر تبدیل میشود وخانم رییس میفرمایند وظیفه مردم ونیروهای نظامی و سایر ارگان های بومی وهمجواراست و باید حریق رامهارکنند بالگردوسایر امکانات اطفای حریق رانداریم چون بودجه کافی را در اختیار نداریم!!گونه های  حیوانی نادرودر حال انقراض به راحتی شکار میشوند وخودشان یا گوشتشان قاچاق میشوند وبا قی حیوانات در حال انقراض نیزآواره وبی سرپناه اسیر جاده میشوند وطمعه آهن پاره ها میگردند  ودست آخر حیوان فاقدعقل و زبان بسته  به قصور وندانم کاری متهم میشود وفراوان مواردی در پرونده کاری خانم ابتکاریافت میشود که حاکی از به اصطلاح جا خالی دادن مدیریتی وعدم پذیرش اشتباهات وکمبودها وکاستی های مدیریتی است.این در حایست که از محیط زیستی که امروزه به عرصه کارنابلدی واهمال مدیرانش مبدل گشته است در کشورهای پیشرفته وصنعتی وحتی در حال رشد نیز به عنوان شاه کلید توسعه پایدار نام برده میشود وتوسعه پایداری که رکن اصلیش محیط زیست است تا کشور را به شکوفایی در همه ابعاد سیاسی اقتصادی اجتماعی فرهنگی و.... برساند وکشور را بیش از بیش به سمت خود کفایی واشتغالزایی ورشد وبالندگی پیش ببرد. همه اینها در حالیست که رهبر فرزانه کشورمان نیز به شدت پیگیر مسایل محیط زیست کشور است  بطوریکه ایشان اهتمام  ویزه وخاصی را به محیط زیست ومسایل مربوط به آن دارند امید است که مسولین امر نیز دغدغه های زیست محیطی حضرت آقا  را سر لوحه کار قرار دهند و حداقل بی توجه مشکلات زیست محیطی کشور نباشند وبه جای فرافکنی سعی در رفع مشکلات وآسیب هایی که زیست بوم ایران را تهدید میکند داشته باشندو وسلامت وایمنی  حیات وحش وگونه های جانوری برایشان به دغدغه تبدیل گردد ورسالتشان حفظ محیط زیست باشد.

در پایان از مسولین سازمان محیط زیست انتظار میرود که نگاهی دوباره به زیر ساخت ها وچارتهای سازمانی متبوعشان داشته باشند تا خطرات ومعضلات وگرقتاری ها ودغدغه هایی که در حوزه محیط زیست مدتی است که زیست بوم کشورمان را درگیر نموده است شناسایی ونسبت به رفع آن اقدام جدی وفوری صورت گیرد واین امر میسر نمیشود مگر با بکارگیری نیروی کار بلد وباتجربه در کنار بکار گیری نیروی جوان زبده وتحصیلکرده وشرایطی برای استفاده از متدو تفکر روز فراهم گردد

 وشرایط به وضع مطلوب برسد وزیست بوم کشورمان بیش از این شاهد نابودی محیط زیست کشورمان نباشیم وجلوی سونامی تخریب حیات وحش-نابودی دریاها ودریاچه وتالابهای کشورمان را بگیریم وجلوی از بین رفتن هزاران گونه گیاهان دارویی وطبیعی نباشیم وفکری عاجل برای جنگلها واراضی کشاورزی ومراتع بکنیم وحداقل شدت ریز گردها را درورود با کشور با تدابیرشدنی مربوطه کاهش دهیم وسایر آلودگی ها وآلایندگی های زیست محیطی را به حداقل برسانیم وفکری به حال پارازیتهای مخرب وسرطانزای مخابراتی ورادیویی  دشاشته باشیم ونسبت به کاهش آبهای سطحی وزیر سطحی در کشور توجه خاصی صورت پذیرد چرا که کشورمان تقریبا در حال کویری واستوایی شدن است چراکه نرخ میانگین بارشها نسبت به سال قبلی آبی چیزی بالغ بر 18 کمتر در کشور را شاهد هستیم ونسبت به سرانه مصرف انرزی در کشورنگاه دقیقی بیفکنیم زیرا با توجه به نرخ بالای انرژی توسط هموطنان کشورمان در زمره هفت کشور آلوده کننده محیط زیست شناخته شده است واگر فکر عاجلی از همین حالا در این زمینه صورت نگیرد قطع به یقین مردم کشورمان باید در سالهای آتی علاوه بر تحریمهای سیاسی اجتماعی امنیتی نوع جدید تحریم که مختص کشورهای آلوده کننده محیط زیست را نیز تجربه کنند و..........

دست آخر اگر صلاح دیدید که توانایی روبرویی با چالش ها ودست اندازهای حوزه محیط زیست را ندارید میتوانید عطای کار را به لقایش ببخشید چرا که در کشورمان الحمدالله بسیارند افرادی که در عین شایستگی واهلیت دارای مدارک آکادمیک وتجارب گرانبهایی هم هستند واز اینگونه افراد در همه حوزه ها به وفور در میهن عزیزمان یافت میشوند.چرا که اگر انسان در پستی نمیتواند خدمت کند ومنشا خیر باشد بهتر است برود تا حداقل با ماندنش بر آن منصب خیانت نیزنکند.

                                                                                                                                                                 میلاد زندی جامعه شناس

اتباع افغان ونمک نشناسی

 

اتباع افاغنه میهمانی ناخوانده از سرزمین های مجاور

 

چند ساعت است که ناخوداگاه این فکر به مخیله ام خطور کرده که حس ملی میهنی یعنی چه؟عرق ملی ومیهن پرستی معنی اش برایم دگرگون شده است اصلا واژه ها

برایم معانی جدیدی پیدا کرده اند سرسام گرفته ام دچار یاس وسرخوردگی عاطفی شده ام همینطور غرق در این مشوشات ذهنی هستم که گذرم به حسینیه ای تازه ساز در گوشه ای نه چندان دور از شهر میافتد ساعتم را نگاه میکنم نزدیک اذان ظهراست پیش خودم میگویم بروم ودر محضر حضرت دوست حق بندگی را به جای آورم تا دمی را حداقل بیاسایم واز این افکار لعنتی رهایی یابم. خرامان خرامان به حسینیه نزدیک میشوم که چشمم به سه نفر کارگر افغان میافتد که مشغول دیوارچینی محوطه بیرونی هستند حس ناسیونالیستم دوباره خرخره ام را میفشارد ناخوداگاه سر به سویی دیگر میچرخانم به شعاع پنجاه متری نرسیده که سه نفر افغانی دیگر را میبینم که مشغول جدول کشی خیابان منتهی به حسینیه تازه ساز هستند سرسامم که چند لحظه ای بود آرامم گذاشته بود دیگر رهایم نمیکند شدتش گرمای مغزم را به 1000 درجه  سلیوس میرساند آرام وقرار ندارم  نسبت به زمین وزمان بدبین میشوم دوباره حس مالیخولیایی سراغم میاید به گوشه ای پناه میجویم در صور خیال به نیم ساعت پیش فلش بک میزنم در اوهام وخیالاتم به هرچی تکنولوزی که در کره زمین است لعنت میفرستم واین لعن ونفرین با حس میهن پرستی وتنفر نثار همه افاغنه ساکن سرزمینیم میکنم . سکانس به سکانس صحنه تجاوز پنج جانی حیوان صفت افغان به دختر هموطنم جلو چشمانم نقش میبندد. التماس های دلخراش دختر ایرانی در گوشم طنین انداز میشود و.... وای خدایا صحنه بعدی را نیز در ذهنم تجسم میکنم تلاقی سربریده ودست مهاجر افغان که بسان سرداری فاتح دارد شرح ماوقع میکند که البته با لگدی که از سوی مامور نیروی انتظامی حواله صورت جانی افغان میشود همراه میشود.

باز در صور خیال پرواز میکنم به هزاران هزار اخبار حوادث وگزارشهایی که در جراید وسایر رسانه های جمعی از جرم وجنایت وقتل وغارت وناهنجاری های اجتماعی که افاغنه در سرزمین مادری ام مرتکب میشوند ختم میگردد. ذهنم دچار پارادوکس عجیبی شده است سوژه ها همینطور سریالی در ذهنم به پرواز در میایند .

نظیر ازبک جانی افغان که چندین مورد جنایت سریالی علیه زنان بی سرپناه انجام داد مورد برجسته تری است که در کسری ثانیه به ذهنم خطور میکند به یکباره حس انزجار تا سرحد جنون در اعماق وجودم رخنه میکند نفسم به شمارش میافتد به خس خس دچار میشوم قلبم در لحظه ایست میکند بدنم یخ میکند دنیا پیش چشمانم تیره وتار میگردد سرگیجه شدیدی به سراغم میاید تکیه ام را به دیواری میدهم ومیشینم شاید آرام یابم ولی اسوده نمیبایم وباز تیتر خیل فراوان اخبار وحوادث پیش چشمم ظاهر میگردد که همگی دال بر بی شرفی ونمک نشناسی مهمان های ناخوانده است وکوتاهی واهمال همگی ماو.......

این چند نمونه مواردی است از خیل بیشمار آسیب ها ومعضلات اجتماعی که ناشی از ورود اتباع بیگانه افاغنه که عمدتا به صورت غیر قانونی در ورای گستره مرزهای مشترک جمهوری اسلامی ایران وافغانستان با آسودگی وطیب خاطر وارد کشورمان میشوند.

میهمان هایی که روزی روزگاری سرزمینشان وخودشان وتمام هست ونیسشان جزیی از بیکران مرزهای ایران زمین بودند ومایملک مملکت ما محسوب میشدند اکنون دیگر به  کشوری مستقل ودارای پرچم وحکومتی منفک تبدیل گشته اند.مردمانی که از زمان جنگ تحمیلی پایشان به نام مبارز ومجاهد به میهن عزیزمان باز شد وتا امروز همچنان متاسفانه این سیل مهاجرت با شدتی مضاعف ادامه دارد.

از میلیونها افاغنه ای سخن به میان است که نه تنها فرصت اقتصادی اجتماعی از مردم کشورمان سلب میکنند وضربه های جبران ناپذیرفرهنگی به عرصه فرهنگ وادب ایران زمین وارد میسازند بلکه بیشمار ناهنجاری اجتماعی را رقم میزنند وفضای جامعه مان را مشوش و ملتهب تر میسازند وجامعه دچار آنومی جریان های خشن وسریالی میسازندو

خیلی خیلی جالب است حکایت یک بام وصد هوا شده است در این مقال کاری به کنترل ورود خروج مرزهای همجوار با کشور دوست وبرادر!!!افغانستان نداریم که خود لاجرم مقالی دیگراست وباید در مجالی مناسب به آن پرداخته شود.بلکه روی صحبت ما حداقل ادارات ونهادهای دولتی میباشد که تمامی آنها زیر مجموعه وازرتخانه های متبوع وسازمان ها ونهادهای خاصی هستند که همگی به نحوی زیر مجموعه ای از دولت میباشند. آری صحبت از بخشنامه هایی است که  خیلی سالست در ساختار بروکراتیک وزارت کار وامر اجتماعی وسایر دستگاههای ذیربط تصویب وبه ادارات کار وامور اجتماعی در تمامی استانها  فرستاده شده است که در آن به صراحت قید گردیده است که هر واحد صنفی که از اتباع بیگانه خصوصا اتباع افاغنه بدون مجوز کار در جمهوری اسلامی به هر نحوی از انحاء بهره جویند به شدت به خاطیان برخورد قاطع وفوری صورت گیرد.که البته این برخورد شامل تعطیلی واحد صنفی متخلف پرداخت جریمه ودر صورت تکرار مانند سایر جرایم جزایی شامل فعل مشدده میشود وبرای کارفرمای خاطی قانونگذار مجازات زندان را نیز پیش بینی نموده است.

اما در کمال حیرت شاهدیم که  حسینیه ای در حال ساخت در گوشه شهرتمامی کارگرانش افغان هستند درسمتی عده دیگر مشغول جدول کشی خیابان هستند عده ای دیگر از نابرادران افغان در گوشه ای دیگر از شهرمشغول در موزاییک کاری  سنگفرش ساختمان بانکی دولتی هستند و..... فراوان وبینهایت فرصتی دیگر که تعمدا به صرف سود بیشتر وپیشبرد بهتر کار نصیب افغان ها میشود. همه اینها در حالیست که حسینیه زیر مجوعه اداره اوقاف وامور خیریه وجدول کشی خیابان به پیمانکاری که مجوزش را از شهرداری گرفته واگذار شده است وبانک دولتی هم که دیگر اظهر من الشمس است که متعلق به دولت میباشندویا درسایر ادارات ونهادهی دولتی با معضل نیروی کار افاغنه که تعداد کثیری ازآنها فاقد مجوزی که دال بر اقامت یا اشتغال در جمهوری اسلامی باشند را متاسقانه شاهدیم واین دستگاههه وادارات دولتی همگی شان به نحوی زیر مجموعه ادارات ونهادهای متبوعه که مسلما آنها عضوی از سازمان یا وزارت خوانه متبوعشان که در نهایت همگی به عنوان رکنی از ارکان نظام بروکراتیک کشورمان راشکل میدهند.

دگر بار تضاد ودگرگونی را در تصمیم گیریهای متولیان نمود عینی پیدا میکند !چرا!؟

مگر نباید اولین متولی که بخش نامه ها ی قانونی والزامات حکومتی به آنها ابلاغ ونهایتا میبایست ملزم به اجرا باشند خود ادارات ونهادها وسازمان های دولتی باشند!؟

مگر نباید خواص قانون وعمل به آن رافضل الخطاب بدانند سپس از عوام انتظار اجرای قوانین ومقررات راداشته باشند!؟شاید آدارات وسازمانهای دولتی ما خودشان را تافته جدا بافته میدانند وشاید هم معتقد باشند که قانون صرفا برای عوام وضع میشود وخواص از عمل به آن مستثنی میباشند وشاید.......

همه اینها در حالیست که دولت تدبیر وامید چند روز پیش به طور رسمی سخن از طرحی بیان کرد که به همه کودکان بی شناشنامه از این پس حق اجازه تحصیل در تمامی مدارس در جمهوری اسلامی ایران را دارا هستند طرحی که در نگاه اول میشد حدس زد که بیشتر جهت رفاه حال افاغنه غیر قانونی مقیم کشورمان وضع شده است تا باقی اقشار وآحاد جامعه طرحی که بعد سیاسی  آن بر باقی ابعاد آن میچربد از این روکه افغانستان به عنوان یک کشور دوست ومتحد درمنطقه میباشد.جالب ترین بخش داستان اینجاست که مهاجرین نمک نشناس ونابرادران افغان با استفاده هزاران کیلومتر مرز مشترک ایران با افغانستان به راحتی وارد آب وخاک میهن مان میشوند به سوداگری مرگ میپردازند مواد مخدر به ایران واقصی نقاط دنیا ترانزیت میکنندوامنیت مرزهای کشورمان را باجرایمی مشابه همچون قاچاق انسان به مخاطره می اندازند در داخل کشورمان جرایمی همچون قتل غارت تجاوز به عنف زور گیری سرقت مسلحانه وبزهکاری دیگری مرتکب میشوند ودر داخل کشور نیز امنیت روانی هموطنان را دچار مخاطره میکنند. آشفته بازار اندک اشتغال قشر متوسط را با حقوق کم وساعات کاری زیاد وحداقل دستمزد با چالش مواجه میکنند وضربه های فرهنگی واقتصادی اجتماعی فراوانی را بر کالبد جامعه وارد می سازند وباز روز از نو وروزی از نو.

درپایان ذکر این مطلب ضروریست اگر فکری کار مد تر در زمینه تشدید شرایط امنیتی در مرزهای همجوار با افغانستان نکنیم  بالطبع نیز نمیتوان ورود وخروج آنها را رصد کنیم و این یعنی بستر ساز جرم وجنایت وآسیب ها ومعضلاتی است که ممکن است توسط اتباع افاغنه غیر مجاز وبی هویت رخ دهد که صد البته سابقه چهل ساله حضور افاغنه در کشورمان ومیزان بالای بزهکاری توسط آنها بیش از بیش بر این امر دامن میزند وحداقل انتظاری که از دولتمردان میرود دقت بیشتر در مصوبه هاییست که بیشتر از آنکه سود آن نصیب هموطنان شود به منفعت بیگانگان نمک نشناسی همچون افاغنه نباشد.ودقت بالاترونظارت جدی تر حداقل همانگونه نسبت به عوام در زمینه به کارگیری نیروی غیر قانونی کار خارجی صورت میگیرد نسبت به آن نیز در ادارات ونهادها وسازمانهایی که با بودجه بیت المال مشغول بکارند صورت پذیرد.به عبارتی ساده تر اول خودمان قانون را فضل الخطاب بدانیم وعمل به قانون واحترام به قانون را محترم بشماریم سپس  مردم کوچه خیابان را ملزم به اجرای قوانین ومقررات بکنیم.آخر احترام هر مسجدی با متولیش میباشد.

 

به امید آن روز

میلاد زندی جامعه شناس    

 

چند سطر گلایه

 

 

 

یارانه ها تحمیل هزینه به مردم یا کمک به اقشار کم درآمد!؟

 

 

تقریبا خرداد ماه 1386 بود که با سهمیه بندی بنزین وتعیین مصوب نرخ سوخت آزاد ویارانه ای نقطه آغاز

 

 سهمیه  بندی و حذف یارانه  آغاز گردید وعملا درآذر ماه 1388 یارانه ها با واریز45500 تومان به حساب

 

هر فرد ایرانی این طرح  به طور همه جانبه اجرایی شد ومسایل ومواردی که به آنها تا بیش از این به آنها  

 

 یارانه دولتی(کمک هزینه از سوی دولت )تعلق میگرفت را  دیگر شامل نمیشد.


 

مرحله به مرحله این طرح ابعاد گسترده تری به خود گرفت به طوریکه ظرف کمتر از یکسال هزینه های

 

زندگی مردم خصوصا شهرنشینان را چند برابر کرد.طرحی که حداقل طی دو سه دوره ریاست جمهوری

 

مسکوت مانده بود وبه درستی اجرایی نشده بود با رشادت دکتر محمود  احمدی نزاد شکل اجرایی یه

 

خود گرفت وی عنان ستاد طرح تحول اقتصادی ویارانه ها به دوست شفیقش وکاردانش مهندس

 

علیمرادی مدیر سابق باشگاه فجر سپاسی شیرازسپرد وایشان نیز با شجاعتی وصف نشدنی طرحی

 

که حداقل یک سال جای تحقیق وبررسی وکار مداوم داشت را یک شبه به سرانجام رساند. طرحی که

 

به همان سرعت اجرایی شده بود با سرعتی چندبرابر تورم را افزایش دادوشرایط اقتصادی کشور را روز به

 

روز آشفته تر میکرد وبه عبارتی صحیح تر طرحی که اقتصاد فلج ما را به طور کلی قطع نخاع کرد

 

وسرچهارراه نشاند وکاسه بر دستش گذاشت!

 

 

 

طرحی که قیمت قوت لایموت مردم را یک صبح تا شب ده برابر افزایش داد وحامل های انرزی وفراورده

 

های نفتی وگازی را در بر میگرفت به طرفه العینی همه آنچه به اقتصاد ربط داشت رادر خود جای داد

 

وشرایط زندگی طبقه متوسط رو به پایین ایرانیان را به طور جد تحت الشعاع قرار داد وعرصه را به قشر

 

ضعیف ومتوسط تنگ تر وتنگ تر نمود.

 

 

طرحی که در ابتدا هدفش قطع یارانه انرزی افراد غنی ومتمول ومصرف این مازاد پول در بخش بهداشت

 

ودرمان-اشتغال زایی – تهیه مسکن برای اقشار کم درآمد وغیره عنوان میشد بلکه دولت را با کسری

 

 بودجه سی وشش هزار میلیاردی مواجه کرد.

 

 

فقط عرصه برای یک عده فقرصت طلب ورانیتر اقتصادی باز تر از سابق شد وعرصه ای که بخش اعظمی

 

 از این فشار را برروی طبقه بزرگ وغالب جامعه یعنی قشر متوسط رو به پایین  جامعه را وارد ساخت

 

وفضای ملتهب جامعه را ملهتب تر وآشفته تر ساخت و فضا را برای انواع آسیب ها ومعضلات  اجتماعی

 

مهیاتر ساخت. به گونه ای که جرایم خشن که عمدتا سرقت های مسلحانه_آدم ربایی_زورگیری_تجاوز به

 

 عنف وحتی اسیدپاشی و... راشامل میشود از سوی طبقه پایین جامعه  یا همان یقه آبی ها رشد چند

 

 برابری یافت واز سوی دیگر جرایم سفید که شامل رانت خواری _ارتشاوانواع واقسام فساد

 

اقتصادی_اداری وسیاسی را عممدتا از سئی طبقه مرفه وبانفوذ جامعه که در اصطلاح به آن یقه سفید

 

میگویند را چندین وچند برابر کرد.


 

همه اینها  در حالیست که  جمهوری اسلامی ایران به لطف خداوند دارای معادن بیشمار زیر زمینی

 

 (نفت-گاز_ذغال سنگ و...) و ومخازن رو زمینی (طبیعی وکشاورزی وملزومات ومصنوعات وملزومات

 

 صادراتی) میباشد وهر آنچه که باعت گردیده است  کشورمان چهارمین کشور پولدار دنیا در ردیف

 

کشورهای دارانی معادن زیر زمینی قراربگیرد .

 

 

 این در حالیست که اسحاق جهانگیری معاون دکتر روحانی رییس جمهور اعلام میکنند ما آمادگی داریم

 

 کشور را حتی در صورت ادامه تحریم ها وبدون نگاه به آنسوی مرزها اداره کنیم که صد البته آقای

 

جهانگیری مزاح میفرمایند چرا که دولت تدبیر وامید کشور را اداره نمیکند بلکه به هر نحوی هزینه ها را به

 

ملت قهرمان وشهید پرور ایران تحمیل میکند.


 

مردمی که دیگر انگار به هر گرانی ووضع نابسمانی خو گرفته اند وتحمل میکنند چون نه  گوش شنوایی

 

برای شنیدن صدایشان وجود دارد ونه صدایی از حنجره هایشان به بیرون تراوش میکند چون که خیلی

 

وقت است یاد  گرفته اند ساز مخالف نزنند وفققط سعی میکنند با هرسازی خودشان را برقصانند وبه هر

 

قیمتی که شده سعی دارند زندگانی بکنند خواه انسانی وخواه غیر انسانی.



آقایان مسوول ومحترم میشود با همین وضع تحریم ها وفشارها وکشمکش های داخلی وخارجی نیز

 

ایران عزیزمان را بقه خوبی اداره کرد که صد البته کلید توسعه وشکوفایی کشور در همه ابعاد

 

اقتصادی_اجتماعی_سیاسی_فرهنگی استفاده از ظرفیت وفکر جوان کاربلد ودلسوز ونه اعتماد به

 

مدیران کهنسال وبی حوصله هرچند که دلسوز وکاربلد باشند چون کشور جوان نیاز به فکرونیروی جوان

 

دارد.


 

باید تحت هر شرایطی ضوابط را بر  روابط مقدم شمرد تا بساط روبط غیر بروکراتیک مانند ارتشا

 

_اختلاس_پارتی بازی درنطفه خشکانیده شود وبا مفسدان اقتصادی_اجتماعی_سیاسی _اداری بر خورد

 

 قاطع آنچه که مد نظر کشورمان آیت الله خامنه ای است صورت گیرد.

 

 

افراد به صرف توانایی وشایستگی نه به صرف روابط ورانت های دیگر عنان کار را در پست های گوناگون بر

 

 عهده گیرند ودر انتخاب افراد عقیده ومرام ومسلک وگرایش هایشان را دخیل نکنیم وتوانمندی هایشان را

 

در نظر بگیریم وهمه ایرانی ها را ایرانی بدانیم ونه فقط آنهایی را که نور چشمی هستند وظاهرشان

 

وگفتارشان شبیه به ما میباشد را در مقام ومنصبی بگماریم.


 

به امید آن روزی که کشور عزیزمان جمهوری اسلامی ایران روز به روز به  سمت رشد وتعالی گام بردارد.

                                                                                                                                                                           

میلاد زندی جامعه شناس                     

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یاد استاد سفر کرده بخیر

پدر علم جامعه شناسی ایران به ملکوت الله پیوست

 

همیشه از نحسی شنبه ها بیزار بودم ودلگیر آخر شنبه ها همیشه بی رحم وبی روح است شنبه ها همیشه حکایت دل بریدن ودل تنگی ها را در سینه سنگیش دارد همیشه بغض وآه وحسرت!!اما این شبه حکایتش فرق داشت انگار قرار بود اولین شنبه خرداد 94 با اتفاق به غایت دهشتناکی آغاز گردد.آری هنوز عقربه های ساعت به نیمه روز نرسیده بود که روح والای پدر جامعه وجامعه شناسان ایران زمین کالبد خاکی را ترک نمود ودعوت حق را لبیک گفت به لقاءالله پیوست.

عقربه های ساعت هنوز به دو بعدازظهر نرسیده بود که پیامکی با این مضمون روی صفحه گوشی ما نقش میبست بدینوسیله  درگذشت پدر جامعه و جامعه شناسی ایران را به شما تسلیت میگوییم دکتر احمد پیشه ور........ همین چند سطر برای منقلب گشتن ومبهوت ماندن همگی ما کفایت میکرد.

آخر چطرر ممکن بودپروفسورعاشق که تا ثانیه های آخر عمر باشکوه وپر از خیر ویرکتش لحظه ای

ازعلم آموزی به جوانان ایران زمین غافل نمیشد وتا بیست وچهارساعت قبلش هم سر کلاس درسی واحد زاهدان حاضر بود جان به جان آفرین تسلیم کرده باشد اوکه همیشه بی هیچ منتی بحر طویل خرد ودانش وفهم وکمالاتش را با مناعت طبعی بالا در طبق اخلاص میگذارد وتقدیم شاگردان ودانشجویانش مینمود.

تا ساعت ها هر کس سعی میکرد به نحوی از صحت وسقم قضیه باخبر شود همگی ما در ابتدا دعا میکردیم شایعه ای بیش نباشد وباخود میگفتیم انشالا خبر کذبی است که بعدا تکذیب میشود اما هرچه ما پیگیرتر میشدیم خبر قوت بیشتری میگرفت.خبری که ناخوداگاه دل هر کسی که اندک آشنایی با استاد داشت در سینه به درد میفشارد وسیل اشک وآه وبغض وحسرت را جاری میساخت.

 پیر فرزانه علم ودانش ایران زمین لحظات آخر عمر پرثمرش راحتی هنگامی که ملک الموت پشت درب خانه اش در بندر انزلی انتظار آمدنش رامیکشید سر کلاس درس جامعه شناسی زاهدان سپری میکرد تا به مادرست اندیشیدن صحیح زندگی کردن رابیاموزد سر کلاس بود تا به همه یکبار دیگر درس انسانیت را بیاموزد ودر نهایت هم برای همهگی ما ز گهواره تاگوردانش بیامرز را معنا بخشید.

مثل همیشه سر حال وشاداب بود با صورتی خندان ومهربان اگرچه اندک کسالتی داشت که ما گمان میبردیم به سبب کهولت سن امری عادی است که با چندروز استراحت رفع کسالت میشود که حیف وصد حیف و افسوس وصد افسوس که رفع کسالت هیچگاه حاصل نگردید و........

انگار تقدیر ایندفعه طور دیگری باید رقم میخورد وحضرت ملک الموت  میخواست این پدر عاشق را از جامعه وجامعه شناسان ایران زمین قرض بگیرد تا باهم رهسپار سرای جاویدان گردند شاید برایش کلاسهایش را در آن دنیا برقرار کرده باشندو در سرای باقی هم مشغول تعلیم وتربیت باشد شایدکتابها یش رانیز برایش ابتیاع کرده باشندودر آنجا هم به تحقیق وپزوهش میپردازد. چرا که پیرمرد دمی رابدون وکلاس درس سپری نمیکرد وهمیشه تمامی فکروذهنش درگیر مطالعه وتحقیق وتعلیم ,تادیب وتربیت بود.

آری پیر سینه سوخته  وعاشق استاد گرامی ووالا قدرمان پدر جامعه وجامعه شناسی ایران زمین  که در بندر انزلی دیده به جهان گشوده بود در زادگاهش بندر انزلی نیز چشم از جهان فرو بست.

ایشان که همدوره وهمکلاس مرحوم جلال آل احمد بود تحصیلات ابتدایی را در ایران به اتمام رسانید وسپس راهی فرانسه شد ودرآنجا نزد بسیاری از بزرگان واساتید برجسته وروشنفکرآن زمان فرانسه تلمذ نمود وبا خیلی از رجال سیاسی ومملکتی گذشته وحال ایران دوست وهمکلاس بود مدتی را نیز در ایالت کالیفرنیا تدریس کرده بودو سالهای سال در خارج از کشور روزگار گذرانیده بود به سبب عشق وارادتی که به میهن مادری اش داشت وتعهدی که در وجود خودش نسبت به کشورش احساس میکرد به وطن بازگشت.

پروفسورپیشه ور دوست داشتنی ومهربان شاگردان بسیاری را چه آن موقع که استاد دانشگاه تهران بود وچه آن موقع که وظیفه تدریس به نمایندگان پارلمان کشور رابرعهده داشت وچه آن موقع که در اقصی نقاط کشور ودر مراکز علمی پزوهشی به تعلیم وتربیت مبادرت می ورزید را تحویل جامعه داد وخدمتی عظیم به میهن نمود که بسیاری ازآنها رجال سیاسی وکشوری ولشگری گذشته وحال کشور بوده  نزد ایشان تلمذ نمودند. هر چند چند صباحی میشد که خیلی ها  استاد پیرشان را به دست فراموشی سپرده بودند وحق استادی را درهیچگاه حق وی نتوانستند ونخواستند به جای بیاورند چرا که آنها دودستی مقام ومنصبشان را چسبیده بودند وشش دانگ حواسشان متوجه ظواهر دنیای خودشان بود وبس!!!؟ وچه مسولان وروسای دانشگاه آزاد  زاهدان که حدود یک سالی میشد حق التدریس استاد را پرداخت نمیکردند وبارها وبارها دلش را شکستند وچشمان پر از نوروعشقش را نمناک ساخته بوند وچه آنها که میتوانستند خیلی کارها در حق استاد بکنند ونکردند.!!!!؟

هر چه جفا وکوتاهی در حق استاد روا شد بر وی گذشت  او رفت تا در سرای ابدیش آرام بیارامد وخستگی یک عمر تحصیل وتهذیب وتعلیم وتربیت را ازروح تن خسته ورنجورش بزدایدو فقفط شرمندگی وافسوس از دست دادنش برای ما تا ابد باقی ماندو  پروفسور که میتوانست خیلی سالها پیش  به وطن بازنگردد واز خیل عظیمی مزایا وامکانات در در خارج از کشور به واسطه مرتبه والای علمی اش بهره مند شود هرگز فکر جلای وطن را در سر نپروراند وبه میهن بازگشت ولی در سالهای اخیر بسیار بی مهری وجفا درحق ایشان روا شدومورد کم توجهی قرار گرفت.آری پروفسور عزیز از میان ما رفت تا کوتاهی ها وتنگنظرهایی که بر پیر عاشق روا شد بر تارک تلخ زمانه باقی بماند.استاد که سالهای آخر به غایت جفا ونامردی دیده بود دلی مالامال از درد وبغض از آشنایان بیگانه ودوستان نان به نرخ روز خور در سینه پر مهرش داشت هر چند که این کارشکنی ها ونامهربانی وکم لطفی ها هیچگاخ نتوانمست سر سوزنی در اراده وباور ایشان رسوخ کند وخلل ایجاد کندو وی را لحظه ای از رسالتش بازدارد.

آری قهرمان شنای ده هزار متر ایران وعضوتیم  فوتبال دانشجویان ایران(تهران)  اکنون جسمش در زیر تلی از خاک آرمیده است ودیگر میان مانیست.

همین روحیه ورزشکاری وبدن تنومندش بود که تا کهنسالی ایشان  باعث گردیده بود قبراق وسرحال باشد وهر وقت که با کار شکنی مسولان دانشگاه آزاد زاهدان برای تهیه بلیط مواجه میشدمسیر انزلی تا تهران را با اتومبیلش رانندگی میکردو رنج سفر بیست وچهارساعته با قطار را به جان میخرید وخودش را از تهران به زاهدان میرساند تا بیاید وبه شاگردانش در محروم ترین وشرقی ترین نقطه کشور درس ومشق بیامزد که اتقاقا همین مسافرتهای طولانی با قطار علت اصلی کسالت ومرگ وی رارقم زد.

پیرعاشق و پدر جامعه وجامعه شناسان ایران زمین دیگر بین ما نیست وبه سرای ابدی کوچ کرد ولی وای بر ما که باید در آن دنیا شرمنده وی باشیم ودر محضر خداوند به سبب کوتاهی  هاوکارشکنی هایی که در حق وی روا داشتیم جوابگو باشیم.استاد احمد پیشه ور رفت  خدایش بیامرزد به فکر سایر اساتید ونخبگان وروشنفکران کهنسال عزلت نشین این مرز وبوم باشیم وحداقل کاری که میتوانیم در حق این عزیزان وبزرگان روا بداریم اینست که کاری کنیم در واپسین روزهای عمر گوهربارشان حداقل دغدغه معاش وگذران  زندگی  شان را نداشته باشندوچند صباح باقی مانده ازعمرپرثمرشان را با اسودگی خاطر سپری نمایند چرا که اگر غیر از این باشد باعث دلسردی وتالم خاطر قشر قرهیخته را سبب میشود وچرا که عملابا اهمال کاری وقصور باعث میگردیم روز به روز با خروج خیل عظیم وپرشمارتری از نوابغ به آنسوی مرزهای جمهوری اسلامی ایران را نظاره گر باشیم واز سوی دیگر  یاس ودلسردی در بین نوابغی که به هر دلیلی از کشور خارج نشده اند راباعث میگردد که این امر نیز باعث پایین آمدن راندمان  کاری در تمامی حوزه های علمی سیاسی اقتصادی فرهنگی وعدم حرکت رو به جلو چرخهای تولید وسازندگی میگردد چرا که اول دغدغه معاش وتامین کهنسالی در اولویت قرار میگیرد سپس مولفه های بعدی مثل تحقیق و پزوهش و تعلیم وتربیت وتولید ونوآوری و.....

به امید آن روزبیش از اینها  نوابغ وبزرگان وگوهرهای درخشان سپهر علم و دانش ایران زمین را قدردان باشیم.والسلام العلیکم ورحمه الله برکاته

روحش شاد ویادش گرامی باد

 

                                                                                                                                                                     میلاد زندی جامعه شناس